سلام خدمت دوستای عزیز و گلم
تو این تاپیک خاطرات اورکلاک هایی که داشتین و فکر میکنین برای بقیه هم خوندنش طنز و جالبه بزارید دور هم شاد باشیم
یا شاید درس عبرت بگیریم:d
بزار خودم شروع کنم
روز اولی که فلاکس خریده بودیم (من و Majid oc) عصر بود و خیابونا خیلی شلوغ کارتونش هم جای دست نداشت اخر سر از کارتون دراوردیم تا راحت تر ببریمش
خیابونا خفن ترافیک بود گفتیم بزار با مترو بریم
کارتو زدیم خواستیم بریم تو یهو از دو طرف نگهبانا اومدن بالا سرمون گفتن این چیه؟؟
2 ساعت توضیح دادیم که اره دانشجوییم و این داستانا
نمیدونم شاید پیش خودشون فکر میکردن بمبه اوردیم مترو رو بترکونیم:))
خلاصه!! رفتیم تو... بعد که از مترو بیرون اومدیم سوار تاکسی شدیم دیدیم گوشی دوست عزیزمون هم دزدیدن و نیستش:((
از همونجا بود که داشتانهای ما شروع شد....
نتیجه گیری:
موقع خرید تانک نیتروژن مواظب باشید گوشی دوستتون رو ندزدن=))